۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

درباره ی «پان فارسیم» و «پان ترکیسم» در بالاترین (به سان آینه ی مجازی جامعه ی ما)

مرزهای زبان من، مرزهای جهان من است (لودویک ویتگنشتاین)

انگیزه ی این نوشته، لینک هایی است که مرتب در بالاترین درباره ی «پان فارسیم» و «پان ترکیسم» مطرح می شوند و غالباً بیش از آنکه به هیچ بحث سازنده ای منجر شوند جولانگاه فوران احساسات علیه «آنها» و تخاصم و هتاکی های ناشایست هستند. در اینجا قصد من این نیست که یکی از طرفین را متهم کنم یا نتیجه‌گیری قطعی داشته باشم. بلکه قصد دارم مقدمه ی مختصری بگویم از آنچه از چشم انداز کلی این تخاصم ظاهراً حل نشدنی می فهمم و همین‌طور نتیجه ی اسف بار این تخاصم برای جنبش ضد دیکتاتوری جاری. به این امید که این مختصر فضایی را برای بحث آزاد جهت روشن‌تر شدن دیدگاه‌ها در مورد مطالبات اقلیت ترک زبان ایران باز کند.


یک طرف افراطی ماجرا (یعنی اکثریت قاطع کاربران بالاترین) هر گونه مطلبی را که دورترین اشاره‌ای به «پان فارسیم» یا «شونیسم فارسی» یا حتی «هویت طلبی» داشته باشه بی درنگ با سیل منفی هایشان بمباران می‌کنند. این گروه شکوه می کنند که این واژه‌ها فقط جعلیات یک عده «پان گرگیست» بی‌هویت هستند. به نظر این گروه این لینک ها خیلی بیش از آنچه نشانگر واقعیت حضور سیاسی «جدایی طلبانه» در جامعه ی ترک زبان ایران باشد، روی اینترنت بروز می یابد و چه بسا سرنخ خیلی شان به مزدوران وزارت اطلاعات ج.ا و یا جدایی طلبان مقیم خارج کشور برمی‌گردد. این گروه به درستی استدلال می‌کنند که هر دو دسته ی اخیر سود واضحی از جدایی افکنی و القای دعوای ترک و فارس می برند. این‌ گروه اغلب با همین استدلال هر گونه اشاره به «شونیسم فارسی» یا حتی خواست «زبان مادری»‌ را مستحق جهاد اینترنتی و سرکوب بی محابا می بینند. برای این گروه همین که خامنه ای و خیلی از زمامداران این سرزمین از محمود غزنوی تا علی خامنه ای اصلاً ترک زبان بوده اند کافی است تا ثابت کنند که «شونیسم فارسی» یک جعل بی‌پایه ی تاریخی است. ستم به ملیت ها هیچ محلی از اعراب ندارد و «پان فارسیم» ملعبه ی دست «پان گرگیست ها» برای بلعیدن بخش‌هایی از «مرز پر گهر». برای این دسته، مسأله ی هویت طلبی ترک ها (و سایر اقلیت‌های زبانی) محتملاً مقدمه ی تجزیه ی کشور و در بهترین حالت مشکوک و بی موقع است.



طرف افراطی دیگر ماجرا کسانی هستند که راه حل قطعی و نهایی رفع تبعیض های تاریخی روا شده بر مردم «آذربایجان جنوبی» و شکوفایی این خطه ترک نشین را فقط و فقط در جدا شدن از «حاکمیت فارس ها» می‌بینند. برای این دسته، مبارزه ی جاری با دیکتاتوری جمهوری اسلامی «دعوای فارس ها» است که «به ما ربطی ندارد». برای این گروه، نتایج «تراختور» در لیگ فوتبال یا حاشیه های خواننده‌های ترکیه به مراتب مهم‌تر از وضعیت جنبش ضد دیکتاتوری و زندانیان سیاسی در تهران است. حتی تأکیدهای مکرر افراد شاخص جنبش مثل موسوی بر اهمیت زبان‌ها و فرهنگ های اقلیت کشور هم در بهترین حالت برایشان غیرجدی و باور‌نکردنی و به اغلب احتمال حقه‌بازی فارس ها تعبیر می شود. این دسته سقف پتانسیل جنبش «فارس ها» برای احترام به هویت اقلیت‌های زبانی را در دوره ی موسوم به «اصلاحات» می‌بینند و اعتراضات پیامد کاریکاتور توهین آمیز روزنامه ی ایران را بزنگاهی تاریخی که جدایش «ما» از «فارس ها» را برای همیشه رقم زده است. این دسته پیشگامی مبارزات آزادیخواهانه ی مردم آذربایجان از صدر مشروطیت تا انقلاب ۵۷ را نمونه‌هایی از همین «کلاهبرداری» فارس ها تلقی می کنند: ترک ها خون دادند تا فارس ها حکومت کنند: اشتباهی که هرگز نباید تکرار شود.

طرفین تلاشی برای فهم نگرانی ها و دغدغه های هم را لازم نمی بینند. جدل بر سر تعریف واژ های انتزاعی مثل «شوونیسم» و «پان فلان» است و پرتاب هر چه محکم تر برچسب های محکوم کننده به سمت «دشمن». تبعا با این رویکرد بین این دو نگرش بحث سازنده ای نمی‌تواند در بگیرد. گروه اول با منفی دادن را یک جور عمل «میهن پرستانه» می یابند. تقریبا شرطی شده اند که فارغ از اینکه متن چیست با دیدن واژه هایی مثل «شوونیسم» یا «آذربایجان جنوبی» منفی بدهند. تلاشی برای همدلی بسیار نادر است. بنابرانی سرونوشت این لینک ها از پیش تعیین شده است. امتیاز منفی بیش از مثبت. و یک ستون از جدل چندین میهن پرست عصبانی با لینک دهنده ی بیچاره و احتمالا یکی دو نفر که سعی در نگاه همدلانه به دغدغه ی مطلب دارند و که با معیارهای «میهن پرستان»‌ احتمالا خائن، «بی غیرت» یا حتی نفوذی دشمن محسوب می شوند.

به علاوه نگاه گروه اول به ترک ها صرفاً ابزاری و عمدتاً تحقیرآمیز است: «ستار خان»‌و «باقرخان» برای این خوب هستند که «رگ غیرت» ترک ها را برآورند تا بلکه به جنبش بپیوندند. تبعا با چنین نگرشی موفقیتی هم نصیب این دسته نمی‌شود و نشد. گروه دوم هم جنبش جاری را فقط به عنوان محملی برای طرح مطالبات (چه «هویت طلبانه» و چه «جدایی خواهانه» می بینند. البته معلوم نیست چه کسی باید این مطالبات رو بر آورده کند. در هر حال نکته ی دردناکی که برای من روشن به نظر می‌رسد این است که بازنده ی واقعی این دعوا همان مردمی هستند که با هر زبان و آرمان سیاسی که داشته باشند الان در یک زندان به وسعت کل ایران اسیر دیکتاتوری جمهوری اسلامی هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر